دستخوش

واقعا جای دستخوش دارد دم به دم هی دم از ستم بزنی
حق مردم به گردنت باشد، دائم از «انتظار» دم بزنی

می‌خواستم تمام جهان را غزل کنم

می‌خواستم تمام جهان را غزل کنم تلخی به جان بگیرم و کامت عسل کنم

بغضی به ژرفای زمین

بغضی به ژرفای زمین در من، صبری به پهنای زمان در تو
در من لبان تشنه‌ی ساحل، دریای موج بی‌کران در تو

تبعید یک تشعشع نورانی

تبعید یک تشعشع نورانی، در بند جسم عاریه‌ای ننگین
درگیر تلخ‌کامی این دنیا، در جستجوی عاقبتی شیرین

اخبار من به عالم و آدم رسیده‌است

اخبار من به عالم و آدم رسیده‌است
دنیا چو من به خویش پریشان ندیده‌است